عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
پنج شنبه ٠٩ فروردين ١٤٠٣
12

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌ رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت ‌الله مصباح ‌يزدي ( دامت ‌بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريــــــــخ 24/05/90 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

درمان ناراحتي جسم و روح

خانه‌اي محفوف به ناراحتي‌ها

وَ تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِيضِ واطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ وَ تَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛1
براي اتمام بحث جلسه گذشته و توضيح جمله ديگر امام باقر صلوات‌الله‌عليه به جابر بن يزيد جعفي مقدمه‌اي را عرض مي‌کنم. زندگي دنيا براي همه انسان‌ها توأم با سختي‌ها و ناگواري‌هايي است. قرآن مي‌فرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛2 ما زندگي انسان را توأم با رنج و زحمت آفريديم.» در بينش مادي اين خصلت دنيا تفسير روشني ندارد. آن‌ها مي‌گويند: اين سختي‌ها لازمه اين دنيا هستند و چاره‌اي از آن‌ها نيست و بايد آن‌ها را تحمل کرد. اما در بينش توحيدي اين ناگواري‌ها تفسيري عقلاني دارد و آن اين است كه اين زندگي از آن جهت كه مقدمه‌اي است براي زندگي آخرت و زمينه‌اي است براي اين‌كه استعدادهاي افراد بروز پيدا كند و در هر مرحله افراد امتحان شوند، بايد توأم با خوشي‌ها و ناخوشي‌ها باشد. لذا قرآن مي‌فرمايد: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً؛3 ما شما را با بدي‌ها و خوبي‌ها مي‌آزماييم.» در بينش توحيدي، ماهيت اين عالم ماهيت پرورشگاه است و بسيار شبيه به دوران جنيني است. در دوران جنيني، نطفه نه ماه بايد در رحم باشد تا رشد كند و براي تولد آماده شود. در دنيا اين نه ماه مثلا به نود سال تبديل مي‌شود، با اين تفاوت که در دوران جنيني در رحم، رشدي طبيعي و جبري وجود دارد، اما در عالم دنيا انسان خود بازيگر ميدان است و بايد خود را براي زندگي ابدي آماده کند. طبيعي است كه در محيط آزمايش بايد خوشي‌ها و ناخوشي‌هايي وجود داشته باشد تا هر كسي جوهر خود را نشان دهد که تا چه اندازه حاضر است براي رضاي خدا سختي‌ها را تحمل كند و براي رسيدن به كمالات بالاتر از لذت‌هاي پست‌تر صرف‌نظر كند.

تفاوت نسخه انبيا با نسخه ماديگرايان براي آرامش

اگر انسان به خطرها و سختي‌هاي دنيا توجه عميق داشته باشد واقعا زندگي انسان را تلخ مي‌كنند؛ چرا که هر لحظه‌ احتمال مصيبت و گرفتاري‌ براي او وجود دارد. آن‌هايي كه در اين باره زياد فكر مي‌كنند به نوعي روان‌پريشي مبتلا مي‌شوند. به هر حال اين زندگي توأم با اضطراب‌ها و دلهره‌ها و نگراني‌هاست تا آن‌جا كه اگزيستانسياليست‌ها مي‌گويند: اضطراب مقوّم انسانيت انسان است و اگر کسي اضطراب نداشته باشد انسان نيست. از اين رو روان‌شناسان براي فرار از اين تلخي‌ها و بيماري‌ها پيشنهاد مي‌دهند که: «خود را به غفلت بزنيد و اصلا به آن‌ها فكر نكنيد. به دنبال خوشي و بگو و بخند باشيد و خود را سرگرم کنيد!» اين حاصل نسخه‌اي است كه روان‌شناسان براي راحتي انسان مي‌پيچند. ولي انبياي الهي عليهم‌السلام نسخه ديگري دارند؛ ايشان مي‌گويند: «براي اين‌که اضطراب‌هاي بي‌جا را از خودتان دور كنيد بايد ماهيت اين عالم را بشناسيد. بايد بدانيد كه عالم دنيا گذرگاهي آزمايشگاه‌گونه و موقتي است. سختي‌هاي دنيا مقدمه‌اي است براي آسايش و لذت‌هاي بي‌نهايتي که مي‌توانيد به آن‌ها نايل شويد. اگر درست اين سختي‌ها را مديريت کنيد مي‌توانيد سعادت ابدي را براي خود رقم بزنيد. نسبت عالم دنيا به عالم آخرت از نسبت يک چشم بر‌هم‌زدن به عمر صدساله کمتر است. آيا کسي که صد سال عمر دارد نگران اين است که يک لحظه چشم بر هم زدن چگونه مي‌گذرد؟ اگر انسان ماهيت اين عالم را بشناسد و اميد داشته باشد که با انجام وظيفه در عالم ابدي به سعادت ابدي برسد و به جايي برود که در آن هيچ خستگي و رنجي نباشد (لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ)4 چنين انساني خود را براي پذيرش سختي‌هاي زودگذر آماده مي‌کند. کارگري که بداند اگر از صبح تا شب خوب کار کند چندين برابر مزد معمول کارگرانْ مزد مي‌گيرد علاقه رسيدن به آن مزدْ سختي‌هاي کار را براي او شيرين مي‌کند. اين اولين راهي است که انبيا براي از بين بردن اضطراب و دلهره پيش پاي انسان مي‌گذارند. البته اين راه‌کار صرفا به عنوان يک دارو نيست بلکه به عنوان بيان واقعيت است. يکي از راه‌کارهاي انبيا براي درمان بيماري‌هاي بشر، «حقيقت درماني» است؛ يعني وقتي مخاطب ايشان حقيقت را درک کند ديگر احتياجي به دارو ندارد. حال مطالب جلسه گذشته را به اين نکته ضميمه کنيد؛ يعني علاوه بر اين، خداوند براي کساني که از راهنمايي او در زندگي استفاده کنند در همين دنيا هم ويژگي‌هاي خاصي قائل شده است.

تفويض، عالي‌ترين نسخه براي آرامش

عالي‌ترين نسخه‌اي که در اين باب وجود دارد نسخه «تفويض» است. در ابتداي کتاب شرح امثله از کتاب جامع‌المقدمات جمله زيبايي است که مي‌گويد: اول‌ العلم معرفة الجبار وآخر العلم تفويض الامر اليه؛ آغاز علم اين است که انسان خدا را بشناسد و پايان هم اين است که کارهاي خود را به او واگذار کند. اين عالي‌ترين نتيجه‌اي است که از خداشناسي نصيب انسان مي‌شود. اگر انسان اين مقام را پيدا کرد تنها دغدغه او اين مي‌شود که وظيفه‌اش را انجام دهد و ايمان دارد که کسي هست که بهترين نتيجه را بر آن مترتب مي‌کند و بهترين راه را براي او انتخاب خواهد کرد. وقتي کار خود را به او واگذار کرد مي‌داند که اگر براي او بيماري اصلح باشد او را بيمار مي‌کند و اگر سلامتي براي او اصلح باشد نمي‌گذارد بيمار شود يا بيمار بماند.

تفويض، انجام وظيفه و اعتماد به خدا در نتيجه

اگر کسي کار را به خدا واگذار کرد آيا معنايش اين است که ديگر هيچ کاره است و بايد در خانه بي‌کار بنشيند؟ نه، همان‌طور که جلسه گذشته اشاره کرديم ما دو نظام داريم، يکي نظام تکوين (واقعيت‌هاي خارجي) است که اين نظامي است که بايد به خدا واگذار کنيم. نظام ديگر نظام تشريع است که در آن نظام، خداوند وظايف ما را تعيين کرده است. مثلا اگر خداوند صلاح دانست که کسي مريض شود. اين واقعيتي تکويني است که آن شخص بايد نسبت به آن راضي باشد و کار را به خدا واگذار کند. اما اين واگذاري منافات با انجام تکليف ـ که رفتن نزد پزشک است ـ ندارد. اين‌که نهايتاً خوب بشوم يا نشوم، نبايد براي من فرقي بکند. اگر حضرت ابراهيم عليه‌السلام در جواب نمرود، خدا را اين‌گونه توصيف مي‌کند که: وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ اگر مريض شدم او مرا شفا مي‌دهد ـ نمي‌گويد اگر او مرا مريض کند؛ اين ادب ادب عبوديت است ـ معناي اين سخن اين نيست که ابراهيم عليه‌السلام نزد پزشک نمي‌رفت و دوا نمي‌خورْد و از اسباب استشفا استفاده نمي‌کرد؛ بلکه او دستي را در همه جا مي‌ديد که اين اسباب را مي‌گرداند و آمده بود تا ديگران را هم به اين سمت هدايت کند. اگر انسان اين چراغ را پيدا کرد ناراحتي براي او مفهومي ندارد؛ أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.5 چنين انساني در سن هشتاد سالگي هم مثل يک جوان در کمال نشاط و آرامش است و هيچ دغدغه‌اي ندارد. نمونه بارز چنين بنده‌اي مرحوم آيت‌الله بهاءالديني رضوان‌الله‌عليه بود. در پيش‌آمدهاي مختلفي از جمله جريان پانزده خرداد، دستگيري حضرت امام و ... هيچ‌گاه سراسيمه نشد. البته محبت و علاقه‌ ايشان نسبت به امام فوق‌العاده بود، اما خودش را گم نمي‌کرد. آرامش او به خاطر اعتمادي بود که به خدا داشت و مي‌دانست هزار برابر آنچه او امام را دوست مي‌دارد خدا امام را دوست دارد و او را رها نمي‌کند. اگر توسلي هم انجام مي‌داد باز از باب انجام وظيفه بود. تنها نگراني کساني که امر خود را به خدا واگذار کرده‌اند انجام وظيفه به نحو احسن است. امام در سفري که از پاريس مي‌آمدند در جواب کسي که از ايشان پرسيد: «شما چه احساسي داريد؟» گفت: «هيچ احساسي ندارم!» معناي سخن ايشان اين است که من بنده‌اي‌ هستم که در حال انجام وظيفه‌ام هستم. نتيجه کار هم هر چه خدا بخواهد همان مي‌شود. اگر چنين ايماني براي انسان پيدا شود و کارش را اين‌گونه به خدا تفويض کند راحت مي‌شود.
امام باقر عليه‌السلام مي‌فرمايند: «وَ تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِيضِ؛ اگر مي‌خواهي کاملا راحت و آرام باشي کارهاي خود را به خدا واگذار کن!» امام عليه‌السلام نمي‌فرمايند «تخلّص الي راحة النفس بالتفويض» بلکه مي‌فرمايند: «بصحة التفويض». شايد نکته اين باشد که گاه انسان خودش را فريب مي‌دهد؛ يعني واقعا کار را به خدا تفويض نمي‌کند، بلکه از روي تنبلي مي‌گويد: کار را به خدا واگذار کردم. اين تفويض صحيح نيست؛ بلکه بي‌عرضه‌گي يا تنبلي است. تفويض صحيح اين است که انسان قدرت انجام کار را دارد و از باب وظيفه هم انجام مي‌دهد و با اين حال، به خدا اعتماد مي‌کند و نتيجه هر چه شد براي او فرقي نمي‌کند. حضرت موسي عليه‌السلام مريض شد و در مناجاتي بيماري‌اش را با خدا در ميان گذاشت. خطاب شد که: نزد فلان پزشک برو! او به تو فلان دارو را مي‌دهد، آن را تناول کن، بهبود مي‌يابي. حضرت موسي خودْ آن دارو را تهيه کرد و تناول کرد، اما خوب نشد. وقتي علت آن را سؤال کرد خداوند فرمود: گفتم برو نزد فلان پزشک تا او به تو اين دارو را بدهد. تو حرف مرا درست گوش نكردي. تنظيم اين اسباب و عللْ مصالحي دارد که ممکن است عقل ما درک نکند. ما وظيفه داريم هنگام بيماري نزد پزشک برويم ولي شفا به دست پزشک نيست (وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ).
طبعا تفويض راهي براي آرامش روح و ريشه‌كن كردن اضطراب، ناراحتي و ترس‌هاي بي‌جاست. البته اين كار آساني نيست. کسي مثل جابر كه مراحلي از كمال را گذرانده باشد مي‌تواند كار خود را به خدا تفويض كند. پس «صحة التفويض» يعني تفويضي كه واقعا از روي اعتقاد به توحيد باشد، نه از روي تنبلي و بي‌عرضه‌گي.

حواس‌پرتي، عامل ناراحتي جسم

تا اين‌جا به حسب روايت، صحبت از راحة النفس بود. اما برخي از ناراحتي‌ها كم و بيش ارتباطي با بدن دارد. البته هر آنچه که جنبه ادراكي داشته باشد به روح مربوط مي‌شود، حتي در عملِ «ديدن» در حقيقت روح است که مي‌بيند و درک مي‌کند. چشم به عنوان يک عضو مادي درک ندارد، بلکه تنها تصوري در آن شکل مي‌گيرد، اما درک، کار روح است. درک راحتي، لذت، رنج، الم و ... کار روح است. روح است که لذت مي‌برد يا متأذي مي‌شود. اما برخي بيماري‌ها جنبه روان‌تني (سايکو‌سوماتيک) دارد؛ يعني روح و بدن هر دو در آن دخيل هستند. اما گاه ابتدا از روح شروع مي‌شود و در بدن انعکاس پيدا مي‌کند و گاه بر عکس است. رابطه تنگاتنگي بين روح و بدن هست. وقتي انسان براي آينده نگران مي‌شود، اين ناراحتي مستقيما با بدن مربوط نيست و در اندام بدن ظهور پيدا نمي‌کند؛ ولي يک سلسله ترس‌ها و نگراني‌هايي هست که مستقيما با بدن ارتباط دارد. در مقام فرق بين اين دو ناراحتي، مي‌گويند: يکي ناراحتي بدني است و ديگري ناراحتي روحي است. شايد به اين مناسبت باشد که امام باقر عليه‌السلام مي‌فرمايند: تَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِيضِ و بعد مي‌فرمايند:وَاطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ. ناراحتي‌هايي که در بدنْ اثر مستقيم دارند اثر آن‌ها زود ظاهر مي‌شود. مثلا کسي مي‌خواهد سخني را بگويد، اما اشتباه مي‌گويد. اين ناهنجاري‌هايي که در بدن پيدا مي‌شود عواملي دارد که دست خود ماست و مي‌توانيم از آن‌ها پيش‌گيري کنيم. مهم‌ترين اثر اين ناراحتي‌ها حواس‌پرتي و عدم تمرکز است؛ مي‌خواهد مطالعه کند ذهن او صد جا مي‌رود، مي‌خواهد نماز بخواند تا آخر نماز به همه هستي سفر مي‌کند. اين حالت حواس‌پرتي و پراکندگي دل، مصيبت بزرگي است، اما چون ما به آن عادت کرده‌ايم، درک نمي‌کنيم که چه اندازه به ما ضرر مي‌زند. البته در حد متعارف مشکلي ندارد، چراکه انسان شؤون مختلفي دارد و با اشخاص مختلف ارتباط دارد. اما گاهي از حد متعارف خارج مي‌شود. امام باقر عليه‌السلام مي‌فرمايند: «اگر مي‌خواهي بدن تو راحت باشد، سعي کن حواست جمع باشد.»

درمان حواس‌پرتي با ترک گناه

بعد مي‌فرمايند: وَ تَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛ اگر اين نسخه درست باشد معنايي که من از آن مي‌فهمم اين است كه «قلة الخطأ» يعني «قلة العصيان»؛ يعني اگر مي‌خواهي حواست جمع باشد و تمركز متعارف داشته باشي سعي كن كم گناه انجام دهي. ما براي رفع نيازها و تأمين خواسته‌هايمان راه‌هايي شرعي و معقول داريم. اما اگر انسان از مسير صحيح منحرف شود گرفتار هزار پيچ و خم مي‌شود. مثلا ارضاي غريزه جنسي يك راه فطري دارد و آن ازدواج است. اما وقتي از مسير صحيح خود منحرف شد: وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ .... * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ6 انسان به انواع دلهره‌ها، دل‌مشغولي‌ها و پراكندگي‌ها مبتلا مي‌شود. گاهي يک نگاه حرام ذهن انسان را در تمام روز به خود مشغول مي‌کند؛ نه در نماز حواسش جمع است و نه در ساير کارها. اگر چشمش را حفظ كرده بود به اين پراكندگي مبتلا نمي‌شد. اين پراكندگي به خاطر اين است كه از جاده مستقيم فطرت و شرع خارج شده است. اگر انسان بتواند خود را از خطاها و گناهان حفظ كندـ سعادت حقيقي هم جز اين راهي ندارد ـ خواهد ديد كه در اثر اطاعت خدا، خيلي بيشتر آرامش، تمركز و حواس‌جمعي براي‌ او حاصل مي‌شود و اگر روزي در دام شيطان بيافتد خواهد ديد كه انواع پراكندگي‌هاي ذهني دامن‌گير او مي‌شود، به طوري که كارهاي عادي‌ را هم نمي‌تواند درست انجام ‌دهد. هرزگي چشم، زبان و گوش باعث مي‌شود كه انسان دچار پراكندگي شود و نيروهاي او هدر برود و گاهي ضرر هم به انسان وارد شود. لذا امام باقر عليه‌السلام مي‌فرمايند: اگر مي‌خواهي بدنت راحت باشد، سعي كن حواست جمع باشد و اگر مي‌خواهي حواست جمع باشد، سعي كن كم خطا كني.

وفقنا الله واياكم ان‌شاءالله


1 . تحف العقول، ص 285.

2 . بلد، 4.

3 . انبيا، 35.

4 . فاطر، 35.

5 . يونس، 62.

6 . مؤمنون، 5-7 و معارج، 29-31.

موضوع بندی صداها

درس اخلاق


تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))